امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

غنچه زندگیم

وابستگی پسرانه

این روزها درست نزدیک تولد سه سالگیت عجیب وابسته ام شده ای درست برعکس قبل تر ها که اینقدر به خانه بابایی وابسته بودی که اصلا مرا تحویل نمیگرفتی . این وابستگی خیلی برایم شیرین و عزیز است اینکه هر لحظه دنبالم میگردی یا بی جهت صدایم میکنی انگار تحمل دوریم را نداری . نور چشم من بدان این وابستگی کاملا دو طرفه است و من هم از لحظه ای ندیدنت دلتنگت میشوم و واقعا دلم میگیرد. خودم این احساس وابستگی را عجیب کشیدم نسبت به مامانی اما دلم نمیخواهد تو هم مثل من شوی و از لحظه ای نبودنم داغان شوی زیرا خودم هم عجیب داغان شدم .خدارا شاکرم به خاطر داشتنت و بودنت ذره ذره وجودم به نفسهای گرم تو بند است . خدایا نفس زندگیم را مستدام بدار.آمین ...
13 تير 1395

پروژه عظیم در زندگی

این روزها عجیب درگیر هستم از یک طرف درگیر جواب به این و آن که هر دم کسی دنبال راهکاری برایم میگردد . از آن ور درگیر با خودم که چه کنم چه چیز درستر است. کتابهای روانشناسی را دور میزنم همه میگویند مرحله مهمیست که باید با درایت انجام شود . تجربه را دور میزنم که زیاد هم این موضوع را مهم نمیداند. دکترت گفته باید اماده باشی و من نمیدانم چه کنم دربهت و نگرانی مانده ام. حتما میپرسی اینهمه داستان برای چیست ؟ پروژه بزرگ پوشک گیرون شماس . بالاخره با حلاجی تمام این تفاسیر شروع میکنیم درست بعد از تعطیلی مدرسه ها و بعد از پایان امتحانات خودم سخت است حتی از شیر گرفتن هم سخت تر. روز اول موفق نیست و عملیات ناموفقیت امیز جلو میرود هر نیم ساعت...
13 تير 1395

اهداف بزرگ

ما برای تعطیلات تصمیم گرفتیم به روستای زیبا و دوست داشتنیمان که شما هم بسیار دوستش داری برویم . در راه قرار بر این شد که عمه و شوهر عمه را از قزوین سوار ماشین خودمان کنیم تا در راه با هم باشیم . این خاطره و خاطرات با تو بودن عجیب شیرین و دوست داشتنی است برایم  در راه وقتی به تونل کوهین رسیدیم شما گذری به اینده زدی که خیلی قشنگ بود . من میخوام بزرگ بشم. مهندس بشم . کونل(تونل)بسازم لاگندگی(رانندگی)کنم برم سیاهپوش این اهدافت برایم بزرگترین و زیباترین اهاداف است چرا که با قلب پاکت آن را ساختی نه با ریا خداوندا پسرم را دور از ریا نگه دار و در راه خودت هدایتش کن.آمین ...
1 تير 1395

عاشقانه هایم

روز به روز بزرگ تر میشی و تو این بزرگتر شدنات عجیب بزرگتری میکنی . جملاتی می گی که واقعا برام هیجان انگیزه و باعث بوجود امدن یه شور در درونم میشه . این شور برای هیچ کس شاید قابل درک نباشه فقط یه مادر میتونه طعم این هیجانات این نوشته ها این عاشقانه هارو بفهمه . تو اوج بزرگتریت اما هنوز هم جمله های کوچیکتری میگی که این شیرین میکنه بزرگتریهای کودکانت رو عزیز مادر. چند روز پیش عمه جون ازت پرسید امیرعلی میای بقل من بشینی و تو با اعتماد به نفس زاید الوصفی گفته نه عمه فلق نمیکنه(فرق ).عمه کلی شاد شد از این جملت باور کن  من هیچ چیز از این موضوعها بهت نگفتم این خودتی که تو اوج کودکیت بزرگی هم میکنی یعنی اینقدر میفهمی که هم نخواستی اغوش م...
1 تير 1395
1